تو مثل همین آتش می مانی دیگر گفتم
تو مثل همین آتش می مانی و خاکستر سردت منم
تو مثل همین آتش می مانی تنها و گرم و دل گوار
که دیگر زوری نداری بر سوزاندن
تو مثل همین آتش می مانی و دیگر گفتم
که گلستانی و ابراهیم کرده ای مرا
گلستانی و ابراهیم کرده ای مرا
که ابراهیم گلستان شده ام
من قدم می زنم بر تو قدم می زنم
دلت را نمی شکنم دیگر بر سنگ
قدم می زنم تب عشق بی صاحب مانده این میانه تویی
چه ذوالفقارانه نقش مصمم دیواری ات را به پای می بندی
که گلستان مصممی شاید و من ابراهیمش.

به یاد ابراهیم گلستان. روحش شاد.